˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙
وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِي الْحَرِّ
دست و پــــایــم را نمی گیرد مــــادرم به من آموختــ : چــــادر سر کردن بلـــدی نمی خواهد "عشـــــق" می خواهد ...
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
16 / 5برچسب:عید سعید فطر,شعر عید سعید فطر,شعر فطر,شعر عید سعید,کارتپستال مذهبی,کارتپستال عید سعید ,عکس متحرک عید سعید فطر,ماه,خدا,رمضان,لیک,لطف,گنهکار,سحر, :: 14:21 :: نويسنده : وحید
ماه خدا؛ خدا نگهدار تو چشم من و لطف دگر بار تو گرچه گنهکارترین بنده ام نزد تو هرچند که شرمنده ام لیک مرا بار دگر راه ده فرصت دیدار درین ماه ده ای سحرت داده دلم را جلا روز و شبت رحمت عام خدا گرچه مرا شأن تو گمنام بود با تو دلم یکسره آرام بود با تو خدا بود درین سینه ام عشق خدا بود در آیینه ام سوختم از دوری اینگونه ات گیرد از این بعد دلم بونه ات حال که اینگونه گذر میکنی خون به دلم شام و سحر میکنی بار دگر اذن و مجالم بده شوریده رأفت و حالم بده
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
شبــــ قــــدر، شب احیای خویش، با دم مسیحایی دعاست؛
شبی است که باید قــــدر خویش را بشناسی، تقـــدیر خویش را رقم بزنی و خویشتنِ جدید را با قلــــم توبه و جوهـــر اشکــــ ترسیم کنی شبی است که «لیلة البراتش» خوانند:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند شب قدر، فصل نزول آیات رحمانی بر بوستان جانهای روحانی است
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
.. بر روی زمین و آسمانها و کرات در بین مناجات و تمام کلمات زیباتر از این دعـــــا ندیده است کسی بر خاتم انبیاء محمــــد "ص" صلوات ... سر حلقه عشاق به عالم احمد یعنی هدف از خلقت آدم احمد رخشان و فروزنده بر انگشت وجود پیغمبری انگشتر و خاتم احمد ...
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
14 / 2برچسب:دریاست,نبی,گوهر,فاطمه,ولادت فاطمه (ع),یکتا,همسر,علی,حسین,خلق,پناه,متن مذهبی,متن زیبا,متن اموزنده,شعر زیبا,شعر ولادت,شعر ولادت فاطمه (ع),شعر مذهبی,کارتپستال مذهبی,کارتپستال ولادت, :: 23:3 :: نويسنده : وحید
دریا ست نبی و گوهرش فاطمه است یکتاست علی و همسرش فاطمه است با آنکه پناهه همه خلقست حسین او هم به پناه مادرش فاطمه است
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
27 / 1برچسب:بی تو,زندگی,شعر مذهبی,شعر مهدویت,اسمان,انعکاس,ساده,رنگین کمان,نوشت,حقیقت,چهار فصل,بهار,زمان,اللهم عجل لولیک الفرج,مهدی,کارتپستال مذهبی,کارتپستال مهدویت,کارتپستال, :: 21:51 :: نويسنده : وحید
بی تو چگونه میشود از آسمان نوشت؟
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
سرّعاشق شدنم لطف طبیبانه ی توست،
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
8 / 1برچسب:ایام فاطمیه,غسل,ایینه,شهادت,شهادت فامه (س),شب,یب نقاب,پیکر,جان,ننگ,همرنگ,شمع,جانانه,کارتپستال مذهبی,کارتپستال فاطمه(س),کارتپستال شهادت,کارتپستال,شعر مذهبی,شعر زیبا,شعر شهادت,شعر فاطمیه,, :: 19:14 :: نويسنده : وحید
بُرد در شب تا نبیند بینقاب ماه نورانی تر از خود، آفتاب بُرد در شب پیکری همرنگ شب بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب شسته دست از جان، تن جانانه شست شمع شد، خاکستر پروانه شست روشنانش را فلک خاموش کرد ابرها را پنبههای گوش کرد نشنود تا ضجّههای همسرش هم دلی بیاشک و خون، عالم نداشت با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش راز غسل از زیر پیراهن شنید نیستی میخواست، هستی از خدای آنچنان خم شد که تا زانو رسید بهر هم، باز آرزوها داشتند بازو از دستی که شد بسته خجل دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت هر سه بر هم گریه میکردند خون تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان لالهای با یاسمن پوشیده شد شاعر:علی انسانی
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
در می زنند فکر کنم مادر آمده از کوچه ها بنفشه ترین پیکر آمده او رفته بود حق خودش را بیاورد دیگر زمان خونجگریها سر آمده وقتی رسید اول مسجد صدا زدند بیرون روید دختر پیغمبر آمده سوگند بر بلاغت پیغمبرانه اش با خطبه هایش از پسِ آنها برآمده سوگند بر دلایل پشت دلایلش در پیش او مدینه به زانو درآمده مردم حریف تیغ کلامش نمی شوند انگار حیدر است که در خیبر آمده وقتی که رفت از قدمش یاس می چکید یعنی چه دیده است که نیلوفر آمده گنجینه های عرش الهی برای اوست هر چند گوشواره اش از جا درآمده در کنج خانه بستری آماده می کنم در می زنند - فکر کنم مادر آمده
علی اکبر لطیفیان این روزها مردی که بدر و خیبر و خندق حماسه ساخت سـر در بغــل گـرفتــه و زانــو گـرفـته است
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
نمایان شد ز خط آتش و دود که جرم فاطمه حب علی بود پس از زهرا علی بی همزبان شد اسیر امتی نامهربان شد . .
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
یاسی که شاخه اش به دو ضربه بریده شد
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود ای که بستی راه را در کوچه ها بر فاطمه گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
5 / 1برچسب:ایام فاطمیه,سرنوشت آن گل پرپر نمی دانم چه شد,سرنوشت,گل,پرپر,سفارش,پدر,پیغمبر,احترام,شعر مذهبی,شعر,شعر فاطمیه,کارتپستال,کارتپستال مذهبی, :: 18:42 :: نويسنده : وحید
سرنوشت آن گل پرپر نمی دانم چه شد
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
حال من بی تو خراب است کجایی آقا نقش من بی تو برآب است کجایی آقا عمر بیهوده من بی تو چه ارزد تو بگو زندگی بی تو سراب است کجایی آقا دل غمگین مرا کی تو عنایت بکنی منتظر بهر جواب است کجایی آقا تا که از در برسی رخ بنمایی تو به مندل من در تب و تاب است کجایی آقا از غم دوری تو هر نفس ای راحت جان گریه بی حد و حساب است کجایی آقا داستان غم هجران تو ای یوسف من قدر یک کهنه کتاب است کجایی آقا چه شود گر نظری بر من بیچاره کنی
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
مـن گـریخته ام و در پـی مـن صـیادها و فـرا رویـم دام هـا یــا ضــامن آهـــو مــن یـقین دارم دسـتان تـو تـنها سـهم آهـو نـیست السلام علیک یا علی بن موسی الرضا <<علیه السلام>>
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْـخَـفـآءُ وَ انْـکَـشَـفَ الْـغِـطآءُ وَ انْـقَـطَـعَ الـرَّجـآءُ وَ ضـاقَـتِ الاَْرْضُ وَ مُـنِـعَـتِ السَّـمـآءُ وَ اَنْتَ الْـمُـسْـتَـعـانُ وَ اِلَیْکَ الْـمُـشْـتَـکـى وَ عَـلَـیْـکَ الْـمُـعَـوَّلُ فِـى الـشِّــدَّةِ وَ الـرَّخــآءِ اَلـلّـهُمَّ صَـلِّ عَـلى مُـحَـمَّـد وَ الِ مُـحَـمَّـد اُولِــى الاَْمْرِ الَّــذینَ فَـرَضْـتَ عَـلَـیْـنا طـاعَـتَـهُــــــمْ وَ عَـرَّفْـتَـنـا بِـذلِـــکَ مَـنْـزِلَـتَـهُـمْ فَـفَـرِّجْ عَـنّـا بِـحَــقِّــهِــمْ فَــرَجـاً عـاجِــلا قَــریـبـاً کَـلَـمْـحِ الْـبَـصَرِ اَوْ هُـوَ اَقْــرَبُ یـــا مُــحَـــمَّـــدُ یــا عَـلِــىُّ یـــا عَــلِـىُّ یـــا مُـــحَــمَّــدُ اِکْـفِـیـانـى فَـاِنَّـکُـما کـافِـیانِ وَ انْـصُـرانـى فَـاِنَّــکُما نـاصِـرانِ یــا مَــوْلانـا یـا صاحِب الزَّمانِ الْـــغَـــوْثَ الْـــغَـــوْثَ الْـــغَــــوْثَ اَدْرِکْــــنـى اَدْرِکْـــنـــى اَدْرِکْــــنــى الـسّــاعَـةَ الـسّــاعَــةَ الـسّــاعَــةَ الْـعَـجَـلَ الْـعَـجَـلَ الْـعَـجَـلَ یـا اَرْحَــمَ الـرّاحِـمـینَ بِـحَـقِّ مُـحَمَّـد وَ الِـهِ الـطّـاهِــرینَ.
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
به ذهن شب زده من ظهورکن مهتاب ز دشت تیره ظلمت عبورکن مهتاب دلم گرفته، نگارم، ببین که تاریکم به خاطر دل عاشق، ظهورکن مهتاب . . .
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
بعضی وقت ها خدا ؛ درهای رحمتش رو یه خورده باز می کنه ؛
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
شما بخش کردن َ ت خوب است به من می گویی وقتی زینب پای ِ پاره های ِ تن ِ برادرش می نشیند صبر چند بخش دارد؟
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
چه تعبیری خــــدا
دلم را با غم مادر نوشتن غبار چادر خاکی نوشتن
اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :
درباره وبلاگ گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم موضوعات آخرین مطالب پيوندها نويسندگان
|
||
|