˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙

 

 

وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِي الْحَرِّ

 قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ

و گفتند در اين گرما بيرون نرويد

بگو اگر دريابند
اتش جهنــــم سوزان‏تر است


- مهدیه جـــــــــــون ,خادم شهدا نوکر اهل بیت,هاله بی خیال,مهسان آرام اما دلتنگ,شلمچه  خادم الشهدا ,سیده فاطمه مرتضوی,به یادشهدا  بچه شهید,لاله ن,منـجـــــ ــــــی ,



چــــادر مُـــزاحم من نیست!


دست و پــــایــم را نمی گیرد

مــــادرم به من آموختــ :

چــــادر سر کردن بلـــدی نمی خواهد

"عشـــــق"

می خواهد
...
 

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

عکسهای متحرک عید سعید فطر

ماه خدا؛ خدا نگهدار تو 

چشم من و لطف دگر بار تو

گرچه گنهکارترین بنده ام

نزد تو هرچند که شرمنده ام 

لیک مرا بار دگر راه ده  

فرصت دیدار درین ماه ده

ای سحرت داده دلم را جلا

روز و شبت رحمت عام خدا   

گرچه مرا شأن تو گمنام بود

با تو دلم یکسره آرام بود

با تو خدا بود درین سینه ام

عشق خدا بود  در آیینه ام

سوختم از دوری اینگونه ات

گیرد از این بعد دلم بونه ات  

حال که اینگونه گذر میکنی

خون به دلم شام و سحر میکنی 

بار دگر اذن و مجالم بده  

شوریده رأفت و حالم بده

 

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

 

babol2011-9.gif 
شبــــ قــــدر، شب احیای خویش، با دم مسیحایی دعاست؛

شبی است که باید قــــدر خویش را بشناسی، تقـــدیر خویش را رقم بزنی

و خویشتنِ جدید را با قلــــم توبه و جوهـــر اشکــــ ترسیم کنی





شبی است که «لیلة البراتش» خوانند:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

 شب قدر، فصل نزول آیات رحمانی بر بوستان جان‌های روحانی است
 

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)
 
 

عکسهای متحرک عید مبعث,عید مبعث,عکسهای متحرک تبریک عید مبعث,تصاویر متحرک عید مبعث,www.pixday.ir
..

بر روی زمین و آسمانها و کرات

در بین مناجات و تمام کلمات زیباتر از این دعـــــا ندیده است کسی

بر خاتم انبیاء محمــــد "ص" صلوات

...
 

سر حلقه عشاق به عالم احمد

یعنی هدف از خلقت آدم احمد


رخشان و فروزنده بر انگشت وجود

پیغمبری انگشتر و خاتم احمد

...

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

 

دریا ست نبی و  گوهرش فاطمه است

یکتاست علی و همسرش فاطمه است

با آنکه پناهه همه خلقست حسین او هم به پناه مادرش فاطمه است

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

بی تو چگونه میشود از آسمان نوشت؟

از انعکاس ساده  رنگین کمان نوشت؟

این یک حقیقت است که بی تو بهار من

باید چهار فصل زمان را خزان نوشت
..
"اللهم عجل لولیک الفرج"

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

 

سرّعاشق شدنم لطف طبیبانه ی توست،
.
 ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا


کاش درحافظه ات نام مرا هم ببری ،
.
که دعای تو کجا؟  عبد گنهکار کجا؟؟

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

 

 بُرد در شب تا نبیند بی‌نقاب

    ماه نورانی تر از خود، آفتاب

      بُرد در شب پیکری همرنگ شب

      بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب

      شسته دست از جان، تن جانانه شست

      شمع شد، خاکستر پروانه شست

          روشنانش را فلک خاموش کرد

             ابرها را پنبه‌های گوش کرد

                 تا نبیند چشم گردون، پیکرش

                     نشنود تا ضجّه‌های همسرش

                         هم مدینه سینه‌ای بی‌غم نداشت

                         هم دلی بی‌اشک و خون، عالم نداشت

                       نیست در کس طاقت بشنیدنش

                   با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش

                درد آن جان جهان، از تن شنید

           راز غسل از زیر پیراهن شنید

     جان هستی گشته بود از تن جدای

        نیستی می‌خواست، هستی از خدای

           دست دست حق چو بر بازو رسید

               آنچنان خم شد که تا زانو رسید

                     دست و بازو گفتگوها داشتند

                  بهر هم، باز آرزوها داشتند

             دست، از بازوی بشکسته خجل

         بازو از دستی که شد بسته خجل

         با زبان زخم، بازو، راز گفت

         دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت

          سینه و بازو و پهلو از درون

            هر سه بر هم گریه می‌کردند خون

              گفت بازو، من که رفتم خونفشان

                تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان

                  راز هستی در کفن پیچیده شد

                       لاله‌ای با یاسمن پوشیده شد

                                شاعر:علی انسانی

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

 

در می زنند فکر کنم مادر آمده

از کوچه ها بنفشه ترین پیکر آمده

 او رفته بود حق خودش را بیاورد

دیگر زمان خونجگری‌ها سر آمده

 وقتی رسید اول مسجد صدا زدند

بیرون روید دختر پیغمبر آمده

 سوگند بر بلاغت پیغمبرانه اش

با خطبه هایش از پسِ آنها برآمده

 سوگند بر دلایل پشت دلایلش

در پیش او مدینه به زانو درآمده

 مردم حریف تیغ کلامش نمی شوند

انگار حیدر است که در خیبر آمده

 وقتی که رفت از قدمش یاس می چکید

یعنی چه دیده است که نیلوفر آمده

 گنجینه های عرش الهی برای اوست

هر چند گوشواره اش از جا درآمده

 در کنج خانه بستری آماده می کنم

در می زنند -  فکر کنم مادر آمده

 

علی اکبر لطیفیان

این روزها

مردی که بدر و خیبر و خندق حماسه ساخت

سـر در بغــل گـرفتــه و زانــو گـرفـته است

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

 

 

 

نمایان شد ز خط آتش و دود                      که جرم فاطمه حب علی بود

پس از زهرا علی بی همزبان شد              اسیر امتی نامهربان شد . . 

 

 

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

یاسی که شاخه اش به دو ضربه بریده شد

افتاد بر زمین و دوباره کشیده شد


آه از نهاد عرش خدا هم بلند شد

وقتی که غنچه با گل از این باغ چیده شد

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود

خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود

ای که بستی راه را در کوچه ها بر فاطمه

گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

سرنوشت آن گل پرپر نمی دانم چه شد

شرح این خون گریه را آخر نمی دانم چه شد


احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود

آن سفارش های پیغمبر نمی دانم چه شد

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

حال من بی تو خراب است کجایی آقا

  نقش من بی تو برآب است کجایی آقا

    عمر بیهوده من بی تو چه ارزد تو بگو

     زندگی بی تو سراب است کجایی آقا

دل غمگین مرا کی تو عنایت بکنی

   منتظر بهر جواب است کجایی آقا

     تا که از در برسی رخ بنمایی تو به من

     دل من در تب و تاب است کجایی آقا

از غم دوری تو هر نفس ای راحت جان

   گریه بی حد و حساب است کجایی آقا

       داستان غم هجران تو ای یوسف من

     قدر یک کهنه کتاب است کجایی آقا

چه شود گر نظری بر من بیچاره کنی

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 مـن گـریخته ام

و در پـی مـن صـیادها

و فـرا رویـم دام هـا

یــا ضــامن آهـــو

مــن یـقین دارم دسـتان تـو تـنها سـهم آهـو نـیست

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا 

<<علیه السلام>>

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْـخَـفـآءُ وَ انْـکَـشَـفَ الْـغِـطآءُ

وَ انْـقَـطَـعَ الـرَّجـآءُ وَ ضـاقَـتِ الاَْرْضُ وَ مُـنِـعَـتِ السَّـمـآءُ

وَ اَنْتَ الْـمُـسْـتَـعـانُ وَ اِلَیْکَ الْـمُـشْـتَـکـى وَ عَـلَـیْـکَ الْـمُـعَـوَّلُ

فِـى الـشِّــدَّةِ وَ الـرَّخــآءِ اَلـلّـهُمَّ صَـلِّ عَـلى مُـحَـمَّـد وَ الِ مُـحَـمَّـد

اُولِــى الاَْمْرِ الَّــذینَ فَـرَضْـتَ عَـلَـیْـنا طـاعَـتَـهُــــــمْ وَ عَـرَّفْـتَـنـا بِـذلِـــکَ

مَـنْـزِلَـتَـهُـمْ فَـفَـرِّجْ عَـنّـا بِـحَــقِّــهِــمْ فَــرَجـاً عـاجِــلا قَــریـبـاً کَـلَـمْـحِ الْـبَـصَرِ

اَوْ هُـوَ اَقْــرَبُ یـــا مُــحَـــمَّـــدُ یــا عَـلِــىُّ یـــا عَــلِـىُّ یـــا مُـــحَــمَّــدُ اِکْـفِـیـانـى

فَـاِنَّـکُـما کـافِـیانِ وَ انْـصُـرانـى فَـاِنَّــکُما نـاصِـرانِ یــا مَــوْلانـا یـا صاحِب الزَّمانِ

الْـــغَـــوْثَ الْـــغَـــوْثَ الْـــغَــــوْثَ اَدْرِکْــــنـى اَدْرِکْـــنـــى اَدْرِکْــــنــى

الـسّــاعَـةَ الـسّــاعَــةَ الـسّــاعَــةَ الْـعَـجَـلَ الْـعَـجَـلَ الْـعَـجَـلَ

یـا اَرْحَــمَ الـرّاحِـمـینَ بِـحَـقِّ مُـحَمَّـد وَ الِـهِ الـطّـاهِــرینَ.

 

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 به ذهن شب زده من ظهورکن مهتاب

ز دشت تیره ظلمت عبورکن مهتاب

دلم گرفته، نگارم، ببین که تاریکم

 به خاطر دل عاشق، ظهورکن مهتاب . . .

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

 

من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
.
دوباره بيعت و بعدش  عبور مي ترسم
.
كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
.
براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

بعضی وقت ها خدا ؛

درهای رحمتش رو یه خورده باز می کنه ؛

تا بتونی از لای در، رحمت هاشو ببینی ؛

ولی نمی تونی بهشون دست بزنی ؛

چون روی در، قفلی به نام حکمته ...!

 

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

شما بخش کردن َ ت خوب است

به من می گویی

وقتی زینب

پای ِ پاره های ِ تن ِ برادرش می نشیند

صبر چند بخش دارد؟

 

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 

چه تعبیری خــــدا

 درنقطه دارد که تفسیری جدا هر نقطه دارد

به تعداد بهار عمر زهرا(س) همین اندازه کوثر نقطه دارد . . .

(سوره ی کوثر ۱۸ نقطه دارد)

 

  

دلم را با غم مادر نوشتن غبار چادر خاکی نوشتن


خدا بر بیرق عشاق زهرا(س) نوشت این طایفه شاه بهشتند

 

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

 



فاطميه قصه گوي رنجهاست 

 فاطميه تفسير سوز مرتضي ست

فاطميه شعر داغ لاله است

قصه ي  زهراي 18 ساله ست


فاطميه شرح ديوار و در است

 دفتر در مقام سخت زينب پرور است

..

.

اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

نظرات (0)

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 26 صفحه بعد

درباره وبلاگ

گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم
موضوعات
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 681
بازدید کل : 226409
تعداد مطالب : 251
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دعای فرج
Multijob Gplus Code
تماس با ما